04:11 4960 2020-10-27 22:14:03
|
|
Xxx دسته بندی ها
زنان داغ شرقی انجمن صفحه اصلی انجمن
عکس سکس مادر و پسر
|
فیلم های دقیق بزرگسالان توضیحات: نام من آندره است ، من 35 سال دارم (قد 180) و همسرم اوکسانا است ، 33 سال دارد. او یک سبزه بلند عکس سکس مادر و پسر نیست (قد 165) اما از چهره خوبی و سینه های زیبا و سایز دوم برخوردار است. این داستان از چند سال پیش اتفاق افتاد. یک روز ، شنبه عصر ، من به همراه همسرم و به طور غیر منتظره ای ، نه چندان دور از خانه ، از ساحل برگشتم و اتفاقاً با همکار نظامی ام ، اولک آشنا شدیم. او با یک دوست بود ، ملاقات کرد و نام او وادیم بود. من و اولک حدود 10 سال است که یکدیگر را ندیده ایم ، بنابراین با سؤالاتی شروع به بمباران یکدیگر کردیم. ما تصمیم گرفتیم در جایی بنشینیم ، جوانان را به خاطر بسپاریم. من داوطلبانه با ما ملاقات کردم اولگ و وادیم اعتراض نکردند ، و نه همسرم. همچنین ، پسرمان را برای استراحت در کنار پدر و مادرش فرستادیم ، یک روز فردا. اوکسانا به خانه رفت و سه نفر ما به فروشگاه رفتیم. ما غذای مورد نیازمان را خریداری کردیم - ودکا برای خودم ، یک همسر شراب قرمز و میوه. وقتی به فروشگاه رفتیم ، همسرم توانست حمام کند ، لباس را عوض کند (شلوارک پوشید ، شکلش درست در بالا بود) ، سیب زمینی ها را سرخ کرد و سالاد را آماده کرد. به طور کلی ، تقریباً همه چیز برای بازدید ما آماده بود. آنها در یک میز نشسته بودند و در جمع می نوشیدند ، با دوستان نظامی. ما اغلب با اولگ ، اوکسانا و وادیم صحبت می کردیم و بعد همسرم کمی خسته می شد و وی وادیم را دعوت می کرد تا کمی رقص کند. من و اولک بین اتاق و بالکن قدم زدیم. بعد از مدتی الکل تمام شد. قبلاً نوشیدنی دوست داشتنی داشتیم اما تصمیم گرفتیم که ادامه دهیم. وادیم داوطلبانه به فروشگاه رفت و ضیافت ما را ادامه داد. موضوع نظامی به پایان رسید ، ما شروع به یادآوری کردیم که چگونه از ارتش ، و آشنایان متقابل کلیسا را طی می کردیم. هنگامی که آنها به زندگی خصوصی او رسیدند ، اولگ خودش را کمی تحت پوشش خود قرار داد ، اما بعداً به من گفت که او از همسرش طلاق گرفته است. و مطمئناً همه زنان خواهند بود ... و ، فقط یک چیز در ذهن آنهاست. من با او مخالفم. مدتی مکالمه ما متوقف شد و بعد ناگهان پرسید: "آیا مال شما تغییر نمی کند؟" سوال غیر منتظره بود و من هم شوکه شدم. مایلز افتاد. نگاهی به تابلو پنجره به همسرم که با وادیم رقصیده بود ، نگاه کردم و به نوعی با اطمینان جواب ندادم: "نه ، بعد از یک لحظه سکوت ، اضافه کردم:" احتمالاً. "من هم همینطور فکر کردم اما معلوم شد ... من اوكانا را نگاه كردم و دست وادیم شروع به ریزش از باسن همسرش به الاغ او كرد. اوکسانا چیزی به وادیم گفت و سپس دست شریک زندگی خود را به سمت کمر چرخاند. دست وادیم دوباره حرکت کرد پایین. اوکسانا دوباره او را بلند کرد. مدتی طول کشید. ظاهراً اوکسانا از این کار خسته شد و پس از مدتی او تمرکز خود را متوقف کرد. دست وادیم روی الاغ همسرم بود. اولک اضافه کرد ، همه زنان مانند هم هستند و من نیز از این قاعده مستثنی نیست. بی سر و صدا به کنزیا نگاه کردم ، جواب نداد ، تمام فکرهایم در ذهنم آمیخته است. بعد حرف دیگری زد. اما من به او گوش نکردم ، و فقط به یک چیز فکر کردم - حق با اولگ بود یا نه. ناگهان پرسید: "چگونه می توانم دریابم؟" "چی میگی تو؟" "درباره همسرش نمی توانم باور کنم که او به من تقلب می کند. "آیا می خواهید این را بدانید؟" "بله. اما چطور؟ اولگ نگاهم را دنبال کرد و دست وادیم را دید ، حالا که دروغ نمی گفت ، او قبلاً ذرات کنسنیا را خرد می کرد! خوب است که نادان باشد؟ آن را از سر خود دور کن. بیایید نوشیدنی بخوریم. با نشستن روی میز ، من فقط به یک چیز فکر کردم - چطور می توان فهمید؟ اما هیچ فکری به ذهن خطور نمی کند. دفعه بعد که با اولکه در بالکن بودیم ، دوباره شروع کردم به مکالمه در مورد این موضوع. " کار؟ "" بعضی اوقات. او در مدرسه کار می کند. کمیته های معلمان ، زمان کلاس ، بررسی دفترچه ، برخی جلسات وجود دارد. - می توانید دنبال کنید. خیلی وقت می گیره. یک هفته مرخصی را با هزینه خودم می گیرم. اما این نباید چیزی به دست آورد. "باید چکار کنم؟" با نگاهی به اوکسانا با وادیم گفت: "خوب ، حالا می توانید سعی کنید ... برای استریپتیز". "به علاوه ...؟" "خوب ... اگر او با همسر و ما لباس پوشیده است ... پس ... من یک لحظه فکر می کنم و از پنجره بیرون می روم. اوکسانا با دستانش گردن وادیم را گرفت ، سرش را روی شانه ها و چشمان بسته بود. وادیم بود. در گوش او چیزی نجوا می کند ، دستان خود را در حال انجام آنچه می خواستند .یکی k همسر او است
|